۱۳۹۲ فروردین ۱۷, شنبه

ما دشمن همیم


6-reza

قرار ما این نبود که به جای آرامش، دلشوره به جای رویا، کابوس و به جای آزادی، در سرزمینمان زندان برُوید برایم سخت است اما باید بنویسم در شهری که کوچه هایش به بن بست می رسد و مردمانش راه را به راهزنان سپرده اند، روی دیوارهایش باید نوشت.

ما دشمن همیم نا امید نیستم یا امیدم را گم کرده باشم اما چگونه دهان ِ ما حرف ها را به سلول ِ سکوت فرستاد که کودکان کار هنوز در کارند؟ از کوره های آجرپزی بنویسم یا از دخترکان ِ گل فروشی که در پاییز خیابان پرپر شوند؟ از چه بنویسم؟ از وحشت و ترس، یا شلاق و شکنجه که تاول شده در پوست و صورت کودکانی که نامش را کودک آزاری گذاشته و بعد از کنارش چه بی تفاوت گذشته ایم.

باور کن اگر رد ِ هر فریادی را که بگیریم به سکوتمان می رسیم به خودمان... ما دشمن همیم.از چه بنویسم؟ از دینی بنویسم که جرات انتخاب را از انسان سلب نموده و یا از مردان ِ مقدس خلق شده ای که با پشتوانه حمایت دینی، زنانشان را به بردگی و اسارت گرفته اند.

از چه بنویسم؟ یک بار دیگر به انتخابات نزدیک می شویم، شعار های انتخاباتی از هر تریبونی شنیده می شود در رسانه ها از کاندید شدن سیاستمداران قدیمی گاهی پخش و گاهی تکذیب می شود. هر روز صحبت از آزادی حبس خانگی آقایان موسوی و کروبی را می شنویم که اگر عفو رهبری شامل حالشان شود، گویا اینان تنور انتخابات را گرمتر خواهند کرد و عدالت و انتخابات آزاد در ایران برگزار خواهد شد.

حرف، حرف می آورد ومن گریه مینویسم از ندا از سهراب ... از تمام کسانی که این روزها فراموش شده اند.کسانی که جانشان را فدای سیاست های دروغین نظام نموده اند. این روز ها به چپ و راست جهان کار ندارم، حرف من در این دوره ی خیمه شب بازی، از سیاست لک لک هایی ست که ناجی جان ماهیان شده اند.

در کوچه های بن بست شنیده ام کسی می آید، کسی که بار ها آمده است، با لبخند، همانند روزگاری که مردم او را با نام سید خندان می شناختند. می خواهم کمی با او سخن بگویم،


 با او که از عدالت و آزادی بیان و اندیشه و همچنین حقوق برابر انسان ها همه را مست فرمایشاتش نموده بود و باعث آن شده بود که هر انسان آزایخواهی قلم به دست گرفته و در سایه ی این آزادی، اندیشه هایش را بیان نموده و دو روز بعد شناسایی شده و در زندان ، مرگ را در آغوش گرفته باشد، سخن می گویم.

آقای خاتمی، آیا باز هم نوبت هرس کردن اندیشه ها، فرا رسیده که پا به میان نهاده اید؟ آقای خاتمی، از رای های کپک زده دیروز چه خبر؟ از برادران و خواهران کرد و گیلک و آذری... از تمامی آزادیخواهانی که به چوبه دار تسلیم شان کردید چه خبر؟ آقای خاتمی از همان راهی که می آیید برگردید؟ حالا میل دارم کمی با مردم سرزمینم حرف گریه کنم.گیرم که خون سرخ ریخته شده بر آسفالت خیابان را باران شست، آیا هنوز هم... ما دشمن همیم؟

انتخابات نزدیک است، دورش کنیم.


رضا سعادت جو          april   2013

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر